【波译汉】
《我曾爱上一个人》
我凝望着她,我凝望着她,或许她能从我的凝望中知道我爱她。
但是遗憾,她不曾理睬我,唉、唉、唉
我写在花瓣上,我在花瓣上写我爱她。
但是遗憾,但是遗憾她把花戴在小孩头上拿来逗孩子开心。
我看见晨风,抓住晨风的裙摆说:风儿啊,你驶向我心上人的地方,替我传达问候,说我爱你。
但是突然厄运降临,天空乌云密布和电闪雷鸣,信使化作乌有,唉、唉、唉……
« یکی را دوست میدارم »
نگاهش مي كنم، نگاهش مي كنم، شايد بخواند از نگاه من، كه او را دوست دارم
ولي افسوس او هرگز نگاهم را نمي خواند، آه آه آه
به برگ گل نوشتم من، به برگ گل نوشتم من كه او را دوست می دارم
ولي افسوس، ولي افسوس او گل را به زلف كودكي آويخت، تا او را بخنداند
صبا را ديدم و گفتم صبا، دستم به دامانت
سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو تو را من دوست می دارم
ولي ناگه ، ز بخت بد ز ابر تيره برقی جست تا قاصد میان ره بسوزاند، آه آه آه
网友评论