
《鲁拜集》511
در مدرسه قال و خانقه حال بود
وین عشق برون زقال و احوال بود
گرمفتی شرع است و گر واعظ شهر
در محکمهء عشق زبان لال بود
在学堂学习的言语,在拜堂里的修行,
两者都无法把爱的真义阐明。
任你是教长,还是城里的布道者,
在爱的殿堂都只能默不作声。
《鲁拜集》512
دوش از سر اشتیاق و شور و مستی
بر رفت دلم بعرش کانجا هستی
عرشی دیدم بناله می گفت آخر
حق با تو و تهمتی بما در بستی
昨夜,我醉酒恍惚,心潮奔涌,
我的心登上你高高的天庭。
见一个天使向我凄凄倾诉,
你说得对,我们心中充满苦痛。
《鲁拜集》513
دوش آمد و گفت اگر تو ما می طلبی
پس هر چه نه آن منم چرا می طلبی
در خود نگر ارز خود برون آمده یی
پس من تو و تو من تو ترا می طلبی
昨夜他来对我说:你是在求我?
我无处不在,何必到处寻觅追索?
当你超越自身,就自然懂得,
求就求自己,我就是你,你就是我。
《鲁拜集》514
سرّیست برون زین همه اسرار که هست
نوریست جدا ز ین همه انوار که هست
خرسند مشو بهیچ کاری که ترا
کاریست و رای این همه کار که هست
千万奥秘后面另有一番奥秘,
五光十色背后另有一番光怪陆离。
对眼前的一切切不要沾沾喜气,
玄机背后还潜伏着另一番玄机。
《鲁拜集》515
دل گفت که ما چو قطرهء مسکینیم
در عمر کجا کنار دریا بینیم
آن قطره که این گفت چو در دریا رفت
فریاد بر آورد که ما خود اینیم
心灵自语:我是卑微的水滴,
一生一世也无缘汇入海里。
它正说着此话居然汇入大海,
不禁惊呼:原来大海就是自己。
作者:奥马.海亚姆,张鸿年、宋丕方译
网友评论